بخونید قشنگه
بخونید قشنگه
دختره شب عروسیش بود!
از اول جشن پسره از دور نگاهش میکرد و تا اخر مراسم !
تماشا کرد و اخر شب شد
به دختر زنگ زد گفت :
آخرین هدیه ات
رو ماشینعروس گذاشتم بیا بردار بهت تبریکمیگم !
دختره رفت هدیه رو برداشت
و باز کرد دید
یه قرآنه کوچیکه که
داخلش با خط خود دختر نوشته شده بود :
《امشب دوساله منو تو با همیم به همین قرآن قسم تا اخر عمرم باهاتمو خوشبختت میکنم 》
و پسره ففط نوشته ای کوتاه زیر همون نوشته
برای دختره نوشته بود :
♡عشقم همین قرآن بدرقه ی راهت♡